″چیزی که همهٔ ما قبل از خواب بیشتر از هرچیزی بهش احتیاج داریم، یه قلب تپندهٔ آرومه″! ساعت یکه و تقریبن همه خوابیدن! لامپ اتاقو خاموش میکنم، کورمال خودمو میرسونم به صندلی، میشینم پشت میز! بزرگ نیست اما کار راه بیاندازه و البته بیشتر میز کاره، ولی برای مطالعه هم ازش استفاده میکنم! بهرحال داشتنش خوشحالم میکنه! تووی اون تاریکی برای چندَهمین بار یادم میوفته چراغ مطالعمو دادم دختر همسایه، و باز برای چندَهمین بار نور گوشیو روشن میکنم و میذارمش بالای کتابای دیگه! کتابی که میخونم رو دوست دارم چون بهم اُمید میده و مثل کلیدیه برای خلاص شدن از این روزا! مدادو از لای صفحهای که آخرین بار میخوندم برداشتم، بیهوا یاد پیامک دوستم افتادم، برام نوشته بود ۱۰ بچه یتیم بهزیستی هستن که شرایطشون خوب نیست و نیاز به سرپرست دارند! هآه_ شبها بهترین وقت برای شکستن بغضه! انگار دوباره هوایی شدم، دلم میخواد مثل خدا باشم، ببخشم، وقف کنم، مثل خیلیها! این دنیا جز خسته کردن و نارو زدن کار دیگهای بلد نیست. نمیدونم چرا اینها رو نوشتم، کمیاحتیاج داشتم حرف بزنم، مطمئنم بالاخره یک روز میاد که همه تووش خوشحال باشن.
خلاء قصه ی زنده در رسانه های جهان بازدید : 248
يکشنبه 13 ارديبهشت 1399 زمان : 21:23